در سالن غذاخوری دانشگاهی در اروپا , یه دانشجوی دختر با موهای قرمز , که از چهرش پیداس اروپاییه , سینی غذاشو تحویل می گیره و سر میز میشینه. بعد یادش می افته که کارد چنگال برنداشته. بلند می شه تا بره کارد چنگال بیاره.وقتی برمی گرده با شگفتی مشاهده میکنه که یه مرد سیاهپوست اونجا نشسته و مشغول خوردن غذای اونه.بلافاصله بعد از دیدن این صحنه , زن جوان سرگشتگی و عصبانیت رو در وجود خودش حس میکنه , اما به سرعت افکارش رو تغییر می ده و فرض رو بر این می گیره که مرد آفریقایی با آداب اروپا در زمینه اموال شخصی و حریم خصوصی آشنا نیس. او حتی این رو هم در نظر می گیره که شاید مرد جوان پول کافی برای خرید یه وعده غذایی نداشته.